جنبش دانشجویی و آزادی
(جمشید بهرامی)
اشارە: این مقالە در 16 آذر 1386 زمانی کە در تبریز دانشجو بودم نوشتە شدەاست، کە در وبلاگ پیشینم (دەنگ) درج شدە بود، اما متاسفانە بعد از بازداشت شدنم در بهمن 86 وبلاگم مسدود شد، در این روز دوبارە خوندان این مقالە خالی از لطف نمی باشد.
******
در برخورد با مقولهای به نام جنبش دانشجویی و گره خوردن آن با مقولهای دیگر به نام آزادی،پرداختن به آزادی،لزومهی پرداختن به جنبش دانشجویی است.
آزادی حالتی است که چیزی محدود و وابسته به کسی نباشد و در مورد انسان حالتی است که ارادهی شخص برای رسیدن به مقصود خویش به مانع برنخورد اما با توجه به نسبیت هر مقوله و با توجه به اینکه هیچ موجودی دارای آزادی مطلق نیست و محدودیتهای آزادی،که از سوی قدرتها در جامعه وضع میشود میتوان به این شیوه به این مهم پرداخت که علت آزادی چیست و جهت آن به کجا منتهی میشود؟
در دولتهایی که با مفاهیم جاری آزادی در دموکراسی مخالفند،بیشتر به این تعریف از آزادی چسبیدهاندکه: آزادی در وجود شرایط،فرصتهایی است که برای گسترش تواناییهای فرد اهمیت اساسی دارند و برای آزادی بعدی بیش از بعد سیاسی آن قایلند اما کسانی همانند جان استوارت میل و تامس هابز آزادی را به معنای متعارف آن تعریف کردهاند.چنانکه هابز می گوید:انسان آزاد است که چون بخواهد کارهایی را انجام دهد که در توان و استعداد او هست و با مانعی روبرو نشود،از سویی در سنت تفکر غربی،آزادی را شیوهی زندگی همسان با قانون اخلاقی و خرد شمردهاند. ( برای خواندن ادامەی مطلب اینجا کلیک کنید )
از جهت سیاسی آزادی عقیده،بیان،اجتماع و نشر عقیده،در کل عبارت است از آزادیهای اساسی که همهی قوانین اساسی دموکراتیک در مورد آنها هم رای هستند.
جنبش دانشجویی در هر دیاری جنبشی بودهاست که در راستای آزادی بیان و عقیده گام برداشتهاست.جنبش دانشجویی در رویارویی در برابر افراد یا گروههایی که به هر نحوی آزادیهای فردی را که درخور یک فرد آزاد است نادیده گرفته و فرصتهای گردهمایی ها و میتینگها و...را از دانشجویان صلب میکنند،بسیار سریح عمل کردهاست و خواهان مطالبات بدیههی خود بوده است.
جنبش دانشجویی در هر زمانی یکی از منتقدین اصلی حاکمیت به شمار میرود و این رویارویی و صلب کردن این آزادیها از دانشجویان، زدن قفلی بس بزرگ است بر دیدگان جامعه که همانا دانشجویان دیدگان بینای جامعه هستند و دولتمردان آینده و قشر بیدار و پویای امروزی هر جامعهای هستند.
با توجه به اینکه جنبشهای دانشجویی بر خلاف اکثر جنبشهای دیگر سازمانهای زیرزمینی ندارد و تمامی مطالبات خود را سراحتا اعلام میکند میتوان گفت که جنبش دانشجویی اکنون پرآوازهترین جنبشهای آزادیبخش جهان است. یکی از اهدف غایی این جنبش گام برداشتن در راستای رسیدن به آزادی سیاسی که همانا آزادی بیان وعقیده است.
صلب کردن آزادی بیان و عقیده و اجازه ندادن به حضور دانشجویان در عرصهی عمومی،جدا از نابسامانیهای فیزیکی نابسامانیهای روانی را نیز در پی خواهد داشت،که جبران این نابسامانیها از سوی حکومت بسی دشوار و میتوان گفت غیرممکن است.
به موازاات صعود ارتباطات و ظهور مقولهای به نام جهانی شدن،جهانبینی جدیدی برای تجهیز و ضرورت پیشرفت جامعه از سوی هر فرد پدیدمیآید،دانشجو نیز همانند فردی فعال در تمامی عرصههای اجتماعی دستخوش این تحولات است که برخورد سنتی و رادیکال با آن عواقب ناخوشایندی را به همراه دارد؛دانشجو به حکم قرار گرفتن در این دایرهی پر جنب و جوش جامعه خواستار مطالبات و برخوردی در حد وزن خود از طرف حاکمیت میباشد،تاریخ نشان داده است که برخورد رادیکال با جنبش دانشجویی راه به هیچ جایی نبرده است و در این کارزار تنها دانشجو است که سربلند و پیروز بوده است.
در این عصر که آزادی سیاسی یکی از ارکان اساسی دموکراسی شناخته میشود و آزادی سیاسی که همانا حقوق طبیعی دانشجویان است بر اصل حاکمیت مردم استـوار است، پایمال کردن آزادی های اساسی، در قوانیـن اساسی آشکارا به مردم داده شده، پایمال کردن اصل حاکمیت مردم، جنایتی علیه حاکمیت قانون به شمار میآید.
دانشجویان، به دلیل درگیر بودن با متون علمی و آکادمیک و برخورداری از سطح بالای آگاهیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نقش فعالی در جهت گیریهای اجتماعی داشته اند.
عده ای معتقدند كه جنبش دانشجویی در ایران، به لحاظ ذاتی متعلق به نگرش های چپ گرایانه است و اساسا جنبش دانشجویی را متعلق به چپ گراها میدانند به این معنی که از سوی احزاب چپ ساپورت میشود،اما این انکار واقعیات است با توجه به اینکه حداقل چند صباحی است! که در جنبش دانشجویی در ایران ناسیونالیستها و ملی گراها نقش فعالی دارند و میتوان تقسیم بندیهایی را با توجه به نوع نگرش دانشجویان در این زمینه ارائه کرد اما چون موضوع اصلی بحث ما نیست به آن نمیپردازم و فقط به همین بسنده میکنم که بر خلاف بسیاری از کسانی که در این وادی قلم فرسایی میکنند جنبش دانشجویی اصولا دارای پارادایمهای نسخه پیچی شدهای نیست که بتوان گفت که حضور دانشجویان در چه شرایطی بدل به جنبش خواهد شد،آنچه که به جنبش دانشجویی هویت میبخشد حرکت پویا و حضور فعال دانشجویان در صحنههای اجتماعی است.
طبق همین نظریه که جنبش دانشجویی اساسا متعلق به چپ گراهاست بعضیها معتقدند که جنبش دانشجویی مبتنی بر عدالت اجتماعی بوده و با سپری شدن پارادایم عدالت اجتماعی، نقش و جایگاه و ضرورت وجودی خود را از كف خواهد داد و به ورطه فراموشی خواهد افتاد.اما با توجه به اینکه عدالت اجتماعی هیچوقت به طور مطلق به منسهی ظهور نمیرسد و در اصل،خود عدالت اجتماعی امریست نسبی، میتوان گفت که جنبش دانشجویی هیچ گاه به حیات خود پایان نخواهدداد و همیشه یکی از بزرگترین منتقدین حاکمیت و دولت به شمار میرود و با توجه به اینکه ضرورت حضور جنبشدانشجویی در عرصهی سیاسی امری اجتناب ناپذیر است و به طبع آن آنچه که گفته شد جنبش دانشجویی در اصل منتقد است که در وهلهی خود حکومت و بعد مناسبات سیاسی و اقتصادی دولت را در تیررس قرار میدهد.
(جمشید بهرامی)
اشارە: این مقالە در 16 آذر 1386 زمانی کە در تبریز دانشجو بودم نوشتە شدەاست، کە در وبلاگ پیشینم (دەنگ) درج شدە بود، اما متاسفانە بعد از بازداشت شدنم در بهمن 86 وبلاگم مسدود شد، در این روز دوبارە خوندان این مقالە خالی از لطف نمی باشد.
******
در برخورد با مقولهای به نام جنبش دانشجویی و گره خوردن آن با مقولهای دیگر به نام آزادی،پرداختن به آزادی،لزومهی پرداختن به جنبش دانشجویی است.
آزادی حالتی است که چیزی محدود و وابسته به کسی نباشد و در مورد انسان حالتی است که ارادهی شخص برای رسیدن به مقصود خویش به مانع برنخورد اما با توجه به نسبیت هر مقوله و با توجه به اینکه هیچ موجودی دارای آزادی مطلق نیست و محدودیتهای آزادی،که از سوی قدرتها در جامعه وضع میشود میتوان به این شیوه به این مهم پرداخت که علت آزادی چیست و جهت آن به کجا منتهی میشود؟
در دولتهایی که با مفاهیم جاری آزادی در دموکراسی مخالفند،بیشتر به این تعریف از آزادی چسبیدهاندکه: آزادی در وجود شرایط،فرصتهایی است که برای گسترش تواناییهای فرد اهمیت اساسی دارند و برای آزادی بعدی بیش از بعد سیاسی آن قایلند اما کسانی همانند جان استوارت میل و تامس هابز آزادی را به معنای متعارف آن تعریف کردهاند.چنانکه هابز می گوید:انسان آزاد است که چون بخواهد کارهایی را انجام دهد که در توان و استعداد او هست و با مانعی روبرو نشود،از سویی در سنت تفکر غربی،آزادی را شیوهی زندگی همسان با قانون اخلاقی و خرد شمردهاند. ( برای خواندن ادامەی مطلب اینجا کلیک کنید )
از جهت سیاسی آزادی عقیده،بیان،اجتماع و نشر عقیده،در کل عبارت است از آزادیهای اساسی که همهی قوانین اساسی دموکراتیک در مورد آنها هم رای هستند.
جنبش دانشجویی در هر دیاری جنبشی بودهاست که در راستای آزادی بیان و عقیده گام برداشتهاست.جنبش دانشجویی در رویارویی در برابر افراد یا گروههایی که به هر نحوی آزادیهای فردی را که درخور یک فرد آزاد است نادیده گرفته و فرصتهای گردهمایی ها و میتینگها و...را از دانشجویان صلب میکنند،بسیار سریح عمل کردهاست و خواهان مطالبات بدیههی خود بوده است.
جنبش دانشجویی در هر زمانی یکی از منتقدین اصلی حاکمیت به شمار میرود و این رویارویی و صلب کردن این آزادیها از دانشجویان، زدن قفلی بس بزرگ است بر دیدگان جامعه که همانا دانشجویان دیدگان بینای جامعه هستند و دولتمردان آینده و قشر بیدار و پویای امروزی هر جامعهای هستند.
با توجه به اینکه جنبشهای دانشجویی بر خلاف اکثر جنبشهای دیگر سازمانهای زیرزمینی ندارد و تمامی مطالبات خود را سراحتا اعلام میکند میتوان گفت که جنبش دانشجویی اکنون پرآوازهترین جنبشهای آزادیبخش جهان است. یکی از اهدف غایی این جنبش گام برداشتن در راستای رسیدن به آزادی سیاسی که همانا آزادی بیان وعقیده است.
صلب کردن آزادی بیان و عقیده و اجازه ندادن به حضور دانشجویان در عرصهی عمومی،جدا از نابسامانیهای فیزیکی نابسامانیهای روانی را نیز در پی خواهد داشت،که جبران این نابسامانیها از سوی حکومت بسی دشوار و میتوان گفت غیرممکن است.
به موازاات صعود ارتباطات و ظهور مقولهای به نام جهانی شدن،جهانبینی جدیدی برای تجهیز و ضرورت پیشرفت جامعه از سوی هر فرد پدیدمیآید،دانشجو نیز همانند فردی فعال در تمامی عرصههای اجتماعی دستخوش این تحولات است که برخورد سنتی و رادیکال با آن عواقب ناخوشایندی را به همراه دارد؛دانشجو به حکم قرار گرفتن در این دایرهی پر جنب و جوش جامعه خواستار مطالبات و برخوردی در حد وزن خود از طرف حاکمیت میباشد،تاریخ نشان داده است که برخورد رادیکال با جنبش دانشجویی راه به هیچ جایی نبرده است و در این کارزار تنها دانشجو است که سربلند و پیروز بوده است.
در این عصر که آزادی سیاسی یکی از ارکان اساسی دموکراسی شناخته میشود و آزادی سیاسی که همانا حقوق طبیعی دانشجویان است بر اصل حاکمیت مردم استـوار است، پایمال کردن آزادی های اساسی، در قوانیـن اساسی آشکارا به مردم داده شده، پایمال کردن اصل حاکمیت مردم، جنایتی علیه حاکمیت قانون به شمار میآید.
دانشجویان، به دلیل درگیر بودن با متون علمی و آکادمیک و برخورداری از سطح بالای آگاهیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نقش فعالی در جهت گیریهای اجتماعی داشته اند.
عده ای معتقدند كه جنبش دانشجویی در ایران، به لحاظ ذاتی متعلق به نگرش های چپ گرایانه است و اساسا جنبش دانشجویی را متعلق به چپ گراها میدانند به این معنی که از سوی احزاب چپ ساپورت میشود،اما این انکار واقعیات است با توجه به اینکه حداقل چند صباحی است! که در جنبش دانشجویی در ایران ناسیونالیستها و ملی گراها نقش فعالی دارند و میتوان تقسیم بندیهایی را با توجه به نوع نگرش دانشجویان در این زمینه ارائه کرد اما چون موضوع اصلی بحث ما نیست به آن نمیپردازم و فقط به همین بسنده میکنم که بر خلاف بسیاری از کسانی که در این وادی قلم فرسایی میکنند جنبش دانشجویی اصولا دارای پارادایمهای نسخه پیچی شدهای نیست که بتوان گفت که حضور دانشجویان در چه شرایطی بدل به جنبش خواهد شد،آنچه که به جنبش دانشجویی هویت میبخشد حرکت پویا و حضور فعال دانشجویان در صحنههای اجتماعی است.
طبق همین نظریه که جنبش دانشجویی اساسا متعلق به چپ گراهاست بعضیها معتقدند که جنبش دانشجویی مبتنی بر عدالت اجتماعی بوده و با سپری شدن پارادایم عدالت اجتماعی، نقش و جایگاه و ضرورت وجودی خود را از كف خواهد داد و به ورطه فراموشی خواهد افتاد.اما با توجه به اینکه عدالت اجتماعی هیچوقت به طور مطلق به منسهی ظهور نمیرسد و در اصل،خود عدالت اجتماعی امریست نسبی، میتوان گفت که جنبش دانشجویی هیچ گاه به حیات خود پایان نخواهدداد و همیشه یکی از بزرگترین منتقدین حاکمیت و دولت به شمار میرود و با توجه به اینکه ضرورت حضور جنبشدانشجویی در عرصهی سیاسی امری اجتناب ناپذیر است و به طبع آن آنچه که گفته شد جنبش دانشجویی در اصل منتقد است که در وهلهی خود حکومت و بعد مناسبات سیاسی و اقتصادی دولت را در تیررس قرار میدهد.